۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

خوش آمدید!
اگه رو عکس ها کیلک کنید، بزرگتر می شن!







نخستین روز دبستان







یکی از خوبی های درخت اینه که میشه اندکی به آن تکیه داد!








من و برادرم اسویاتوسلاو


من در پاریس (ماه ژوئن 2008)
نام "برج" رو خودتون می دونید!




من و اسویاتوسلاو در خانۀ عمو کیانوش و در حال نقاشی.
تابلوهای پشت سر ما، از کارهای عمو کیانوش اند.








برادر خوب، مهربان و نازنین من اسویاتوسلاو








مهمانی در خانۀ عمو کیانوش

۱۳۸۷ اسفند ۱۸, یکشنبه

از کارهای نقاشی من:

برای دیدن اندازه بزرگتر، روی عکس ها کلیک کنید!


















































۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه

سورپریز برای بابا!

دیروز یه سورپریز برای بابا داشتم،و اون اینکه شماره های فارسی رو از یک تا سه براش نوشتم.
بابام پرسید اینها رو از کجا یاد گرفتم؟گفتم :از تو کامپیوتر،از یکی از سایت های کودکان بزبان فارسی.بابا خوشحال شد و نوشتن شماره های فارسی تا ده رو بمن یاد داد.حالا من می تونم از ۱۰ ـ۱ رو بفارسی بنویسم.
بابا به من گفت که مطمئنه که عمو نوروز بخاطر این سورپریز برای من یه هدیه ی خیلی خیلی خوبی می آره.
من هم حالا منتظرم که نوروز هرچه زودتر بیاد تا عمو نوروز برام هدیه بیاره.

۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

برای دیدن اندازه بزرگتر روی عکس ها کیلک کنید!


از کارهای نقاشی من(کار با کاردک):










از کارهای مجسمه سازی من:







۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

هفت ساله شدم!
امروز هفت ساله شدم. عمو از من پرسید که در هفت سالگی چه احساسی دارم؟
بهش جواب دادم که احساس خوبی دارم.
واقعا هم احساس خوبی دارم:احساس می کنم یه کمی بزرگتر شدم.احساس می کنم می دونم چی می خوام و چه کار می کنم؟
دو روز دیگه در دبستان هم جش تولدم رو برگزار می کنم.جالبه که یکی از خانم های مربی من در دبستان هم درست در روز نهم آذر بدنیا اومده.من براش یه نقاشی کشیدم که روز دوشنبه اونو بهش هدیه خواهم داد.امیدوارم ازش خوشش بیاد.
بابا و مامان همیشه بهم می گن که وقتی بزرگتر بشم،حسرت این روزها رو خواهم خورد.اون ها می گن:افسوس که گذشته،دیگه برنمی گرده.
من نمی دونم چرا بابا و مامانم اینقدر گذشته رو دوست دارن؟شاید منم وقتی بزرگ بشم،آرزوی بازگشت به گذشته،و یا آرزوی بازگشت روزهای گذشته رو داشته باشم.هر چی که هست،امروز مطمئنم که از اینکه هفت ساله شده ام، خیلی خوشحالم و آرزو دارم که بزرگتر و بزرگتر بشم.دوست دارم خودم بتونم همه ی کارهایی رو که می خوام،انجام بدم.
امروز،از خدای بزرگ و مهربون سپاسگزارم که این زندگی رو بمن هدیه داده تا بتونم از زیبایی هاش لذت ببرم.امیدوارم که جشن هشت سالگی مو در ایران برگزار کنم:بدون آخوند ها البته!
این هم آدم برفی ای که چند روز پیش من و برادرم اسویاتسلاو جلوی خونه مون درست کردیم.امیدوارم ازش خوشتون بیاد!
















































































































































۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه


علیه آخوندها سخن می گویم:





ایران مال ایرانیه! آخوند باید گم بشه!





آخوند باید گم بشه!





عکس هایی از نمایشگاه نقاشی من و برادرم

در آلمان

17.4.07 032 von Ihnen.


17.4.07 077 von Ihnen.


17.4.07 103 von Ihnen.


17.4.07 074 von Ihnen.


17.4.07 118 von Ihnen.


17.4.07 028 von Ihnen.


17.4.07 022 von Ihnen.


17.4.07 012 von Ihnen.